گل هدیه
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
گل هدیه
نوشته شده در جمعه 23 ارديبهشت 1390
بازدید : 558
نویسنده : پرویز طهماسبی

شكسپير مي گويد: به جاي تاج گل بزرگي كه پس از مرگم براي تابوتم مي آوري، شاخه اي از آن را همين امروز به من هديه كن
مردي مقابل گل فروشي ايستاد.او مي خواست دسته گلي براي مادرش كه در شهر ديگري بود سفارش دهد تا برايش پست شود .

وقتي از گل فروشي خارج شد ٬ دختري را ديد كه در كنار درب نشسته بود و گريه مي كرد. مرد نزديك دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب چرا گريه مي كني ؟

دختر گفت : مي خواستم براي مادرم يك شاخه گل بخرم ولي پولم كم است . مرد لبخندي زد و گفت :با من بيا٬ من براي تو يك دسته گل خيلي قشنگ مي خرم تا آن را به مادرت بدهي.

وقتي از گل فروشي خارج مي شدند دختر در حالي كه دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندي حاكي از خوشحالي و رضايت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : مي خواهي تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهي نيست!
 

مرد ديگرنمي توانست چيزي بگويد٬ بغض گلويش را گرفت و دلش شكست. طاقت نياورد٬ به گل فروشي برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ كيلومتر رانندگي كرد تا خودش آن را به دست مادرش هديه بدهد.

 

 



:: موضوعات مرتبط: حکایتها , ,
:: برچسب‌ها: داستان : کوتاه : هم ولایتی : سلام : حکایتها ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
صادق در تاریخ : 1390/2/23/5 - - گفته است :
سلام. از وبت خوشم اومد اگه دوست داشتی یه سر به من بزن تا بت هم تبادل لینک داشته باشیم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: